در جستجوی حقیقت

!!!شاید در این آمد و شد برای من و شما رازی نهفته باشد

در جستجوی حقیقت

!!!شاید در این آمد و شد برای من و شما رازی نهفته باشد

در جستجوی حقیقت

محبوبم...
اگر برای آن بسوی تو می آیم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی،
*بگذار که در آنجا بسوزم*.
واگر برای ان بسوی تو می آیم که لذت بهشت را به من بخشی،
*بگذار که در های بهشت به رویم بسته شود*.
اما اگر برای خاطر تو بسویت می آیم،
محبوبم!مرا از خویش مران!
*متبرکم کن*
تا در کنار زیبایی جاودانه ات،
تا ابد لانه کنم.

مطالب پربحث‌تر

حقیقت مرگ...

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

فکری مشوش! آوایی بی صدا! کلمه ای غریب! اتفاقی عجیب! 

وقتی فکرش را میکنم کمی دلهره میگیرم!من که تعارف ندارم،مبنای نوشتنمان صداقت است و بس!

اما در عین حال دوست دارم بدانم که چه حال و هوایی خواهم داشت!

فکر می کنم مرگ را بیخودی برایم ترسناک جلوه داده اند!

از بچگی وقتی شیطنت میکردم بعضی اوقات میشنیدم که "وای خستم کردی،الهی بمیری" !

یا اعضای فامیل  دور میکردند و یکی خودش را به مردن میزد و میگفتند

"ا دیدی فلانی مرد،آخی آخی" و من گریه میکردم و دیگران از گریه ی من خنده میکردند و لذت میبردند و نازم میدادند!

یا وقتی زیادی اذیت میکردم مرا از "لولو" می ترساندند و میگفتند

"لولو میاد تورو میخوره ها" یا "هاپو میاد گازت میگیره ها"

یا که وقتی حرف گوش نمیدادم مرا از تاریکی میترساندند و میگفتند

"نگاه کن به آقا دزده میگم بیاد تورو بخوره ها" "آقا دزده بیا بخورش"

آیا مرگ همانند آن لولو و آقا دزده و تاریکی و هاپو و... یک وحشت خیالی نشات گرفته از کودکیم نیست؟!

آیا اگر از بچگی در گوشم نمیخواندند انقدر از مرگ میترسیدم؟

یا که ترسم فقط بابت از دست دادن مال و جان و خانه و ماشین و مقام و ... میشد؟

شایدم از مرگ نمیترسم،بلکه از نیست شدن و مجهول بودن بعد از مرگ میترسم!

درست همانند قصه ی ارتفاع!

چرا که ما از ارتفاع نمیترسیم،بلکه از افتادن میترسیم!

اما میدانم مرگ من اتفاق می افتد!

این را خوب میدانم...

یا زود یا دیر...

اما باید پیدا نمایم!

حقیقت مرگ را...


**اپیکوروس خیلی ساده گفت:(مرگ به ما مربوط نیست،چون مادام که ما وجود داریم،مرگ وجود ندارد.و وقتی آمد،ما دیگر وجود نداریم)"شاید آنوقت دیگر هیچ مرده ای از مرده بودن خود دلگیر نیست"**

برگرفته از کتاب دنیای سوفی

  • پویـا ...

ترس از مرگ

حقیقت مرگ

نظرات  (۷)

بسیار زیبا :)
پاسخ:
لطف دارید...
  • kianaz ❤silent scream❤
  • عالی با طعم پرتقالی :)
    پاسخ:
    لطف دارید...
  • مرضیه دانایی
  • در این باره با نظر سقراط موافقم که میگه :‌کسی نمی داند که مرگ چیست پس نمی تواند ادعا کند که امری ترسناک یا زیان آور است. ترس از مرگ جز این نیست که آدمی خود را دانا بپندارد بی آن که دانا باشد. ممکن است در مرگ انسان خیری نهفته باشد که از دیدگان ما پوشیده است. من از مرگ نمی ترسم . چون آن را نمی شناسم. من تنها از چیزهایی می ترسم که به راستی می دانم زیان آورند مثل سرپیچی از قانون یا فرمان هر کس که به راستی از من والاتر است. خواه خداوند یکتا و خواه بنده او.
    پاسخ:
    درود...
    حرف از سقراط بمیان آمد بیاد سخن زیبایش افتادم که وقتی از او پرسیدند آیا به خدایان یونان اعتقاد دارد پاسخ داد:
    "سوال پیچیده ای است و عمر ما کوتاه"
    براستی که
    مرگ مسئله ای پیچیده است و عمر ما کوتاه!
    سپاس از نظر زیبایتان.
  • بادبادک باز
  • نظری ندارم :)

    مرگ تنها راه به اون جهان دیگه است :)

    پاسخ:
    نظری زیباست.
    سپاس...
  • گیتی رسایی
  • سلام . ممنونم از حضورتون و از اینکه اومدم و وبتون رو دیدم و پستهاتون رو خوندم بسیار خوشحالم . سپاسگزارتان هستم
    پاسخ:
    درود.
    باعث افتخار بنده بود.
    موفق باشید
    اوووف...من هنوز دنیای سوفی روتموم نکردم! :-(
      



    پاسخ:
    من هم همینطور...
    این روزها کمی درگیری زیاده،
    شاید ادامش بمونه توی خدمت!
    بمیرید بمیرید....دراین عشق بمیرید

    دراین عشق،چومردید،همه،روح پذیرید

    بمیرید ،بمیرید ،وزین مرگ مترسید،

    کزاین خاک برآیید،سماوات بگیرید


    +بمیرید پیش ازآنکه بمیرید...

    هرگزنمیرد،آنکه زنده شدبه عشق! 

    پاسخ:
    آری...
    کلامی شیوا از مثنوی مولوی.
    که مارا تشویق به کشتن نفس و منیّت و غرور و ... مینماید.
    خوشا به سعادت مردگان زنده دل...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در جستجوی حقیقت