رنج و زندگی
شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ
همگی احساسش کرده ایم.حال کم یا زیاد.دلیل وجودش چیست؟اصلا چرا باید رنج ببریم؟
می آید چیزی به ما بگوید یا فقط می خواهد آزارمان دهد؟
با مرور کردن گفته های بستگان و دوستان به این جملات برمیخوریم:
*ایکاش دستم می شکست اون کار رو نمیکردم.ایکاش پام میشکست...*
براستی چرا؟
آیا در چنین مواقعی انتخاب خودمان بوده که مسب چنین رنجی شده یا انتخاب خداوند بوده و او صلاح دیده؟(درک این مطلب که کدامیک انتخاب ما بوده و کدامیک انتخاب خداوند،خودمان می دانیم با خلوت خودمان)
راستی چقدر این جملات برایمان آشناست:
**آخه چرا من،هرچی سنگه مال پای لنگه،لعنت به این شانس،لعنت به ...**
آیا با این جملات موافقیم؟
بخدا قسم...
به خدا قسم اگر تصمیم بگیریم که ما هم از این واژه ها و جملات استفاده نمائیم روزگارمان بدتر خواهد شد،شدت رنجمان افزونتر خواهد شد.
چون با این گفتارها رنج را بیشتر و عمیق تر در روحمان گسترش می دهیم و رهایی از آن چه بسا سخت تر خواهد شد.چون به رنج پیغام می دهیم:
*بیا ببین چقدر تو قوی هستی و من ضعیف،ببین چطور دارم ازت استقبال می کنم و تو رو می پسندم*
اما اگر تمام تلاشمان را انجام دهیم می توانیم به چنین درکی برسیم که:
*رنج ها مهم ترین خاصیتی که دارند،ساختن روح انسان هاست*.
*ما را به آتش های دنیا می سپارند تا از وجود ما طلای ناب سازند*
اگر قبول نماییم رنج هست اما شادی هم هست آنوقت به این موضوع پی می بریم که:
*اگر چه دنیا پر از رنج است،اما پر از غلبه بر آن رنج ها هم هست*
و به یاد جمله ی *این نیز بگذرد* خواهیم افتاد.
به این ایمان برسیم که درد و رنج می آید اما نمی ماند،بزودی خواهد رفت... .
دیده ایم که وقتی کودکی ناراحت است و گریه می کند زود به آغوش مادرش پناه می برد و چند لحظه بعد فراموش می کند که مشکل چه بوده.
باید به خود بگویم چرا؟
چون دلگرم است به مادر که از او حمایت می کند و تنها نیست.
*ما هم اگر خداوند رو مانند آن مادری در نظر بگیریم که با آغوش باز فرزندش را می پذیرد* آیا باز هم دچار تشویش و دلهره خواهیم شد؟
یا به آرامش می رسیم؟
*تصمیم با ماست*
به امید اینکه با هم به *حقیقت* رنج پی ببریم.
با امید خدا ادامه دراد...
(پایان قسمت نخست)
*با درود فراوان*