چقدر سخت است...
همی یک دل نه صد دل رسوا گشتم***ازین هستی،ازین دنیا رها گشتم
نمی دانم در این روزها چه میخواهم***به دنبال چه هستم من،خدا را در چه میبینم
چقدر سخت است ندانم فرق راست و کج روی را***ندانم فرق بین این دو دنیا را
چقدر سخت است ندانم بابت چی گشته ام خسته***تمام آرزوها گویی از دل رخت بربسته
چقدر سخت است ندانم حکمت کار خدا را من***به هر در می زنم اما نمی یابم جوابی من
چقدر سخت است که چیزی در دلم سنگینی افکنده***نمیدانم که بغض است یا که کینه،شایدم یک حس شرمنده
چقدر سخت است که تنها یک چیز را خوب میدانم***همی دانم که هیچ چیزی نمیدانم
چه نادان و چه خودخواه و چه مغرور گشته بودم من***که آری تجربه دارم،سواد دارم،چه روشنفکر هستم من
ولی یک پتک خورد برسر شدم دیوانه درآنی***نمیدانم که چوب کفر بود یا چوب بیداری
نمیدانم نمیدانم نمیدانم
ولی هرچه که بود گشتم شبیه به غول بیابانی
پویا